انتظار

واژهء غریبی است...
واژه ای که روزها یا شاید ماه ها ست که با آن خو گرفتم
که چه سخت است انتظار........
هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من
خواهم ماند تنها در انتظار تو
شاید که روزی بر تو بخوانند عشق مرا
می دانم روزی خواهی آمد
                گریان نمی مانم........
                 خندانم............
برای ورودت ای عشق
               وقتی به یادت می افتم به یاد خاطراتت
نامه هایت را مرور می کنم یک بار ....نه..... بلکه صدها بار............
وجودم را سراسر عشق فرا می گیرد
اشک شوق بر گونه هایم روانه می شود
تنها می گویم که همیشه در قلب منی.....................
می دانم که باز خواهی گشت می دانم.........
به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی....
و به یاد او.......
و تقدیم او....................................

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد