دوستت دارم تا همیشه اینو هرگز فراموش نکن حتی تا آخرین لحظه عمر

عشق یعنی یه احساسی که ناخواسته تمام وجودت رو می گیره و خودت هم نمی فهمی که چرا ... عشق یعنی اینکه یه نفر با تمام زندگیت عجین بشه بدون اینکه تو خواسته باشی

یعنی یه اتفاق ... که چه بخوای چه نخوای ... چه عرف باشه چه نباشه ... تمام وجودت رو تسخیر می کنه و از اون لحظه تو دیگه مال خودت نیستی ... هیچی هم نمی تونه این احساس رو ازت بگیره

عشق یعنی ترس از دست دادن تو

 

 

سلام عزیزم

           این دومین نامه ایه که اینجا واست می نویسم . از ساعت ۵/۸ که باهات صحبت کردم الان  یه لحظه قلبم آروم نداره می دونم الانم حرفم رو باور نداری اما علیِ من باور کن اینطوری که فکر می کنی نیست . همه چی داره یه جور مسخره ای پیش می ره ... انگار همه چیز دست به دست هم داده تا  .... و من و تو معلوم نیست داریم چی بر سر عشقمون می یاریم . شاید الان هم دیگه داری با شک این نوشته ها رو می خونی درکت می کنم و بهت حق می دم شاید من هم جای تو بودم خیلی بدتر ازاین رفتار می کردم

اما علی هرگز اینو فراموش نکن که چقدر دوستت دارم و واسه بودن با تو .. واسه حس داشتن تو ... واسه خنده هات ... واسه چشمات وقتی که توی چشمام خیره می شن و اون قطره های اشکی که اون روز خیسشون کرده بود چه کارهایی که نکردم و تو نمی دونی .. تو از هیچی اطلاع نداری ... فقط چیزی رو که در ظاهر قضیه می بینی رو قبول داری حق هم داری اما کاش می فهمیدی چقدر دوستت دارم هنوزم ... مثل قبل .. حتی بیشتر از قبل ... تو اونقدر توی تمام وجودم ریشه کردی که دیگه نمی تونم هیچ کس دیگه ای رو دوست داشته باشم ... خودت اینو باید بهتر بدونیاینقدر تو ورطه شک و تردید افتادیم که خودمون هم نمی فهمیم واقعاً داریم چی بر سر عشقمون می یاریم ؟

نمی دونی چه احساس خاصیه این که یه نفر توی تمام وجودت ریشه داشته باشه خودت هم نمی دونی چرا اما می بینی هر لحظه توی ذهنته توی فکرته حتی گاهی اوقات بقیه توی چشمات می تونن ببیننش و اون وقته که دیگه همه پیش چشمت هیچ می شن و اون میشه همه چیزت ... اما اما نمی تونی یا نمی خوای اینو بهش بفهمونی یا شاید هم نمی شه و شاید حس کنی اینطوری بهتره واسه اون ... واسه روزهای آینده ... واسه ...

تو چی فکر می کنی ؟