-
. . .
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1385 14:59
هر چی آرزوی خوبه مال تو هر چی که خاطره داری مال من اون روزهای عاشقونه مال تو این شبهای بی قراری مال من منم و حسرت با تو ما شدن تویی و بدون من رها شدن آخر غربت دنیاست مگه نه ؟! اول دو راهی آشنا شدن می تونستم با تو باشم مثل سایه مثل رویا اما بیدارم و بی تو مثل تو تنهای تنها . . . هر چی آرزوی خوبه مال تو هر چی که خاطره...
-
عشق هرگز از بین نمی ره
دوشنبه 29 آبانماه سال 1385 18:05
تو هم با من موافقی ؟ که اگر کسی توی وجودت ریشه کرد.... اگه کسی باهات یکی شد .... عشقش توی رگهات جاری شد ... دیگه هرگز نمی تونی فراموشش کنی ؟ و همیشه همیشه یه جایی توی ذهنت داره ... حتی شده اون ته ته ها ؟ اما نمی تونی انکارش کنی ؟؟؟؟ همیشه تو ذهنته .... یه عالمه خاطره داری که نمی تونی ازشون فرار کنی .... جاهایی هستن که...
-
یادته؟
جمعه 12 آبانماه سال 1385 21:06
امروز باهات چت کردم بعد از مدتها . گفتی سرم خیلی شلوغه ... گفتی کلی خاطر خواه دارم .... من گفتم حالم گرفته است ...تو فقط گفتی چرا و بعد سریع گفتی ورودی های جدید کلی تو کفمن . مرتب واسم میل و sms می دن ... گفتم منو یادت رفته ؟ گفتی : نه اما می خوام تنها باشم .... گفتم اون همه عشقو و اون همه خاطره و قرارداد رو یادت رفته...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبانماه سال 1385 21:34
یه روز بهم گفت می خوام کنارم باشی آخه می د ونی ؟ من اینجا خیلی تنهام بهش لبخند زدم و گفتم :< آره می دونم ؛ فکر خوبیه ؛ من هم خیلی تنهام > یه روز دیگه گفت : < می خوام تا ابد باهات بمونم ؛ آخه می دونی ؟ من اینجا خیلی تنهام > بهش لبخند زدم و گفتم :< آره می دونم ؛ فکر خوبیه ؛ من هم خیلی تنهام > یه روز...
-
آنگاه که تو در کنارم نیستی ... WHEN MY LOVE'S AWAY
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 23:50
شب یا روز ?is the day better than the night کدامیک بهتر است ؟ ?or is the night better than the day چه بگویم ?how can i tell اما می دانم که : but this i know is right هر دو بی ارزشند both are worth nithing آنگاه که تو در کنارم نیستی when my love's away
-
چرا ؟
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 22:35
و عشق صدای فاصله هاست صدای فاصله هایی که غرق ابهامند . . . صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر نه وصل ممکن نیست همیشه فاصله ای هست
-
دوستت دارم تا همیشه اینو هرگز فراموش نکن حتی تا آخرین لحظه عمر
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 01:37
عشق یعنی یه احساسی که ناخواسته تمام وجودت رو می گیره و خودت هم نمی فهمی که چرا ... عشق یعنی اینکه یه نفر با تمام زندگیت عجین بشه بدون اینکه تو خواسته باشی یعنی یه اتفاق ... که چه بخوای چه نخوای ... چه عرف باشه چه نباشه ... تمام وجودت رو تسخیر می کنه و از اون لحظه تو دیگه مال خودت نیستی ... هیچی هم نمی تونه این احساس...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 فروردینماه سال 1385 23:28
سلام عزیزم این دومین نامه ایه که اینجا واست می نویسم . از ساعت ۵/۸ که باهات صحبت کردم الان یه لحظه قلبم آروم نداره می دونم الانم حرفم رو باور نداری اما علیِ من باور کن اینطوری که فکر می کنی نیست . همه چی داره یه جور مسخره ای پیش می ره ... انگار همه چیز دست به دست هم داده تا .... و من و تو معلوم نیست داریم چی بر سر...
-
آرزو
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1384 19:53
ای آیهء مکرر آرامش؛ می خواهمت هنوز: آری هنوز هم ؛ دریای آرزو در این دل شکستهء من موج می زند راهی به دل بجو تقدیم به آرزو
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1384 00:06
سلام مهربونم الان که من دارم این یادداشت رو می نویسم تو خوابی ... تاحالا کسی یه فرشته خواب دیده ؟ !! ... آروم می بوسمت وقتی که خوابی معصوم و زیبایی! اما من خوابم نمی بره ... دارم به تو فکر می کنم و به ۱۲روز دیگه .... و بعد از اون ... بهش فکر کردی ؟ به اون روز ؟ مطمئنم تا آخر عمر از خاطر هیچکدوممون نمی ره .. دوست...
-
امشب از دوری تو دلتنگم
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 23:35
من اسمتو گذاشتم .... قشنگترین اشتباه It's Over
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 14:01
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی هرگز به او نخواهی رسید
-
valentin
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 00:00
happy valentine day i love you ali ( از طرف کسی که لحظه هاش با تو عجین شده : آرزو )
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 15:09
خواستم بگویم : کنارت هستم ، از پشت هر چه فاصله از کنار هر چه مرز که بی پیراهن سفید هم می شود عاشق بود راضی و بی سئوال ! گفتی: نگو . . . نگفتم اما دلم پیش نگوی تو ماند . . . ( آرزو ) برای بهترینم علی
-
عشق
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 21:50
کی اشکا تو پاک میکنه شبا که غصه داری دست رو موهات کی می کشه وقتی منو نداری شونهءکی مرهم هق هقت میشه دوباره از کی بهونه می گیری شبایه بی ستاره برگ ریزونای پاییز کی چشم به رات نشسته از جلو پات جمع می کنه برگای زرد و خسته کی منتظر می مونه؛حتی شبای یلدا تا خنده رو لبات بیاد :شب برسه به فردا کی از سرود بارون قصه برات می...
-
مثل
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 20:10
تن تو ظهر تابستون رو به یادم میره رنگ چشمای تو بارون رو به یادم میاره وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره قهر تو تلخی زندون رو به یادم میاره من نیازم تورو هرروز دیدنه از لبت دوست دارم شنیدنه دوست دارم. ( علی )
-
نیاز
جمعه 30 دیماه سال 1384 20:26
حرف رفتنت که میشه دلم انگار میشه پرپر نمی خوام بیاد شبی که واسه ما بشه شبه آخر صد هزار حرف نگفته واسه تو؛ توسینه دارم شب و روز از تو نوشتن همیشه همینه کارم! جریان گرم عشق لحظه لحظه ی با تو بودن تو وجود من نشسته بی تو از غصه سرودن کاش میشد اینو بفهمی که چه قدر برام عزیزی وقته رفتنت یه دنیا غصه تو دلم میریزی خوبه این...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 12:11
-
من و تو
جمعه 15 مهرماه سال 1384 14:27
من و تو من و تو آینه ؛ آب من و تو سبزی هر خواهش خواب من و تو من وتو من و تو گم شده ایم من و تو در پس هر سایه تاریک سیاه توی غارهای کبود توی حرفهای نزار من و تو گم شده ایم من و تو دست در دست من وتو چشم در چشم من و تو شعر به هم می گوییم من و تو .... چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم
-
برای تو
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 00:32
دوستت دارم و بیزارم از این لحظه های تکرار و تکرار بیزارم از این انتظار دلم گرفته دلم عجیب گرفته شب است و تاریکی و صدای وحشی باد پرنده ای کوچک برشانه ام میلرزد و تونیستی « من تورا دوست می دارم و شب از ظلمت خود وحشت می کند »
-
فاصله
جمعه 1 مهرماه سال 1384 18:24
در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را بر داری تو توانایی بخشش داری دست های تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد من ندانم که کیم من فقط می دانم که تویی شاه بیت غزل چشم های تو به من زندگانی می بخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی
-
نغمه عشق
جمعه 1 مهرماه سال 1384 18:08
می نویسم از تو! ای شادترین ای تازه ترین تو که سرسبزترین منظره ای تو که سرشارترین عاطفه را نزد تو پیدا کردم تو که سنگ صبورم بودی در تمام لحظاتی که خدا شاهد غصه و اندوهم بود............ به تو می اندیشم به تو می بالم و از تو می گیرم هرچه انگیزه درونم دارم من شباهنگام آن دم که تو را نزد خود می بینم بهترین آرامش برترین...
-
قصه
جمعه 1 مهرماه سال 1384 13:43
هر چی می خوام برات بگم قصهء دل واپسیه هر چی نثارت می کنم یه آسمون بی کسیه قصهء تو قصهءمن قصه ی عاشق بودنه از عاشقی سرودنه نمی دونم یادت میاد روزایی که غصه نبود حیف که همیشه این روزا خاطره میشه خیلی زود انگار نمیشه دور بود و پیش کسی دل جا گذاشت شاید اینم یه قصه بود که قهرماناش ما بودیم ما که بغیر دل خوش دنبال چیزی...
-
انتظار
جمعه 1 مهرماه سال 1384 11:58
واژهء غریبی است... واژه ای که روزها یا شاید ماه ها ست که با آن خو گرفتم که چه سخت است انتظار........ هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من خواهم ماند تنها در انتظار تو شاید که روزی بر تو بخوانند عشق مرا می دانم روزی خواهی آمد گریان نمی مانم........ خندانم............ برای ورودت ای عشق وقتی به یادت می افتم به یاد...
-
انتظار
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 21:33
ثانیه ها را می شمارم و دقیقه ها را دوان دوان طی می کنم و عاشقانه به سوی صدای او می دوم صدای ساعت قلبم در آمده است و من هنوز بی قرارم چرا نمی آید؟ چرا نمی خواند؟ چرا امروز نمی گوید؟ دیگر نمی توانم این چه انتظاری ست که قلبم را به تاریکی ها می سپارد و بی رحمانه مرا در سایه ی وهم و گمان تنها می گذارد
-
کودکان آرزو
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 11:52
کودکان آرزویم در تاریکی شب ها و در سکوت بی قراری ها تنها به تو مینگرند و تو را می جویند و در فراق تو می گریند و نمی داند آرزوی آنها نیز بی صبرانه چشم انتظار است در رسیدن یار
-
سرزمین آرزوها
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 11:47
تو تنها جلودار عشقی که عشق ورزی را به همگان می آموزی و خانهء قلب هرکس را با عشق پر نور می سازی. آری تو از سرزمین آرزوها آمده ای و آمدنت را با عشق جلوه می دهی ای نماد مهر و محبت و ای نماد زیبایی من عاشقانه جلوهء پر نورت را می پرستم.
-
آرزو
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1384 09:13
میگن آرزوهای هرکس نشون میده چه قدر بلند پرواز من تا چند ماه پیش هیچ آرزویی نداشتم اما حالا من بزرگترین آرزو و زیبا ترین آرزوی دنیا را دارم آرزویی که حتی فکر کردن بهش لیاقت می خواد من نمیدونم که کی می تونم به آرزوم برسم اما میدونم که یه روزی آرزوی من خودش می فهمه که چه قد دوسش دارم و بهش نیاز دارم من بلندپرواز ترین و...
-
بی رحم
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 09:51
ماهی قرمز کوچولو رو از توی تنگ آب درآ و گذاشت روی میز!ماهی بیچاره بالا پایین می پرید و نفس های آخر رو می کشید هرچی ازش خواستم ماهی رو به تنگ بر گردون گوش نداد.وقتی ماهی دیگه تکون نخرد بهش گفتم:<< بی رحم>> لبخند دردناکی زد و گفت :<<خوبه معنای بی رحم و می دونی و با من کاری رو می کنی که من با این ماهی...
-
بهانه
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 09:41
روز تولدم رو که فراموش کردی گفتم که گرفتاری ساگرد آشنایی را از یاد بردی گفتم که مشکلات داری .زیبایی لبخند را که فراموش کردی گفتم که غصه داری محبت هایم را نادیده گرفتی گفتم که گله داری.حال که مرا فراموش نردی نمیدانم چه بهانه ای برای دلم بتراشم.