یه روز بهم گفت می خوام کنارم باشی آخه می د ونی ؟ من اینجا خیلی تنهام
بهش لبخند زدم و گفتم :< آره می دونم ؛ فکر خوبیه ؛ من هم خیلی تنهام >
یه روز دیگه گفت : < می خوام تا ابد باهات بمونم ؛ آخه می دونی ؟ من اینجا خیلی تنهام >
بهش لبخند زدم و گفتم :< آره می دونم ؛ فکر خوبیه ؛ من هم خیلی تنهام >
یه روز دیگه گفت : می خوام برم تو یه راه جدید ؛ یه دنیای جدید ؛ جایی که هیچ مزاحمی نباشه ؛ بعد که همه چیز روبراه شد تو هم بیا ؛ آخه می دونی من اینجا خیلی تنهام >
بهش لبخند زدم و گفتم :< آره می دونم ؛ فکر خوبیه ؛ من هم خیلی تنهام >
یه روز بهم تلفن کرد و گفت : من اینجا یه دوست پیدا کردم ؛ آخه می دونی من اینجا خیلی تنهام >
بهش لبخند زدم و گفتم :< آره می دونم ؛ فکر خوبیه ؛ من هم خیلی تنهام >
یه روز دیگه تلفن زد و گفت : <من قراره اینجا با باین دوستم تا ابد زندگی کنم ؛ آخه می دونی من اینجا خیلی تنهام >
اشک تو چشمام جمع شد اما ... گفتم : < آره می دونم ؛ فکر خوبیه من هم خیلی تنهام >
حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام
.
.
.
آره اینجوریه .....
دلم گرفته ؛ داشتم یادداشتهای قبلی رو می خونم .... می دونم الان داری وبلاگت رو چک می کنی .... من یادداشتهای قبلیمون رو یه بار دیگه کامل خوند م .... تو هم بخون
عشق را ای کاش صدای سخن بود
سلام
نوشته زیبایی بود. شاید این داستان برای خیلی ها آشنا باشه و برای آنها واقعی.
موفق باشید.
salam ali khoby?man harvaght vaght konam webeto mikhonam mikhonam alan vaghty didam bade in hame modat bazam neveshti khoshhal shodamakhe man emroz delam gerefte nabinam rozio ke to delet begire elahi fadat sham kash mitonestam adrese webamo bwt bedam ta bebini dar nabodet be man chia gozasht va migzare
TAZE khodai in matnio ke neveshty sare to omade ya to sare man avordy?
eshkal nadare etefaghan ghorob dashtam az sargozashtam fek mikardam ke cheghd tatalkh bode
mohem shad bodane toe
man 1web daram faghat vase toe age dos dashti hesamo bedoni sherai ke barat naveshtam mo matnaro to in chand mahe bedoni bego adresesho bet bedam
byby alidadash
من بچه نیستم علی