الانکه این داستان را می نویسم در تاریکی بیرحمی های زمانه گمگشته ام
خبر دادند که ابلیس را در بیابانی داغ و سوزان فردا ظهر به دار می آویزند ندیدمش تنها صدایش را شنیدم که گفت:<< برای تماشا بیایید>>
وقتی به آنجا رسیدم جای سوزن انداختن نبود.مردم به دور دار حلقه زده بودند زن و مرد همه
و همه در انتظار آن لحظه ایستاده بودند.
هوا گرم بود و بیابان داغ اما باز هم مردم انتظار در گرما را برای دیدن ابلیس ترجیح می دادند.کم کم مردها لباس هایشان را در آوردند و ساعتی بعد زنان هم نیمه برهنه شدند و در آن لحظه دوباره صدایی آمد که چرا اینجا آمده اید؟ گفتند:<<برای بدار کشیدن ابلیس.>>صدا پاسخ داد:<<تا زمانی که شما ابلهان هستید چه کسی می تواند ابلیس را به دار بکشد>> و من تازه فهمیدم که رسوایی برهنگی زنان و مردان کار شیطان بوده.
واقعا همینطوره...
عالی بود عزیز...