. . .

 

هر چی آرزوی خوبه مال تو

هر چی که خاطره داری مال من

اون روزهای عاشقونه مال تو

این شبهای بی قراری مال من

منم و حسرت با تو ما شدن

تویی و بدون من رها شدن

آخر غربت دنیاست مگه نه ؟!

اول دو راهی آشنا شدن

می تونستم با تو باشم  مثل سایه  مثل رویا

اما بیدارم و بی تو مثل تو تنهای تنها

.

.

.

هر چی آرزوی خوبه مال تو

هر چی که خاطره داری مال من

اون روزهای عاشقونه مال تو

این شبهای بی قراری مال من

 

         چرا بارون نمی یاد؟

 

عشق هرگز از بین نمی ره

 

تو هم با من موافقی ؟ که اگر کسی توی وجودت ریشه کرد.... اگه کسی باهات یکی شد .... عشقش توی رگهات جاری شد ... دیگه هرگز نمی تونی فراموشش کنی ؟ و همیشه همیشه یه جایی توی ذهنت داره ... حتی شده اون ته ته ها ؟ اما نمی تونی انکارش کنی ؟؟؟؟ همیشه تو ذهنته .... یه عالمه خاطره داری که نمی تونی ازشون فرار کنی .... جاهایی هستن که اسم اونو مدام تو ذهنت فریاد می کنن ... جاهایی که با اون بودی .... جاهایی که باهاش خندیدی ... جاهایی که باهاش گریه کردی .... خیابونهایی که با هم رد شدین .... زنگ خونه هایی رو که با هم زدین و فرار کردین .... و صدای قهقه هایی که همیشه باهات می مونه .... و همینطور انگشتات که اشک چشماشو پاک کرده ..... همه و همه ..... می بینی که با هم عجین شدین .... و دیگه نمیشه .... نمی شه که از هم جدا شین

اونوقته که می فهمی عشقت واقعیه و هوس نیست .... وقتی که نمی تونی ترکش کنی .... وقتی که حتی اگه چند ماه هم همدیگه رو نبینین حتی اگه روزها صدای هم رو نشنوین اما ... اما می بینی که یه جایی تو ذهنت داره .... و تو نمی تونی فراموشش کنی ... حالا دیگه جزیی از زندگیت شده .... اگه نباشه حتی اگه یه لحظه حس کنی که شاید دیگه هرگز نبینش ... اگه یه لحظه حس کنی که داری از دستش می دی واسه همیشه ..... وای .... چه حس بدی .... هرگز این حس رو داشتی ؟ !!!!!

ما هم نتونستیم از هم جدا شیم  .... و باز همین چند روز پیش دوباره با هم دویدیم ... با هم خندیدیم .... با هم گریه کردیم .... با هم زنگ در خونه ها رو زدیم .... و ..... و عهد بستیم ....... با وجود همه مشکلات .... با وچود همه اتفاقاتی که افتاد و با وجود تمام چیزها و کسایی که نمی خواستن ما با هم باشیم ... و همه کسایی که تمام تلاششون رو کردن که ما رو از هم جدا کنن اما . . .

یادته؟

 

امروز باهات چت کردم بعد  از مدتها . گفتی سرم خیلی شلوغه ... گفتی کلی خاطر خواه دارم .... من گفتم حالم گرفته است ...تو فقط گفتی چرا و بعد سریع گفتی  ورودی های جدید کلی تو کفمن . مرتب واسم میل و sms می دن ... گفتم منو یادت رفته ؟ گفتی : نه اما می خوام تنها باشم .... گفتم اون همه عشقو و اون همه خاطره و قرارداد رو یادت رفته ؟ گفتی naaaaaaaaaaaaaaa گفتم یادته با چه عشقی با هم قرارداد بستیم که در هیچ شرایط و موقعیتی تا آخر عمر همدیگه رو ترک نکنیم ؟ گفتی آره .... اما می خوام الان تنها باشم ... گفتم تو دیگه به من نیاز نداری ... گفتی اینطور نیست ...

اما من می دونم همینطوره .... مهم نیست ... پیش می یاد دیگه ... فقط نمی دونم من چرا اینقدر دلم گرفته ....

یادته آخرین باری که همدیگه رو دیدیم ؟ زیر پل سید خندان ... بین اون همه آدم سنگی و چوبی و آهنی که تو هم می لولیدن ... من و تو انگار از جنس اونا نبودیم و انگار هیچکدوم از اونا رو نمی دیدیم ... من دیگه باید می رفتم ... تو ... تو اسم منو اشتباه صدا کردی ... به اسم یه نفر دیگه ... یادته ؟ چند لحظه سکوت ... من احساس بدی بهم دست داد ... پرسشگرانه تو چشمات نگاه کردم ... تو گفتی به خدا حواسم نبود .... دستم رو از دستت در آوردم و چند  قدم ازت دور شدم اومدی گفتی ... به خدا حواسم نبود ... به خدا بین من و اون هیچ رابطه ای نیست ... باور کن .... من چیزی نگفتم ... تو دلم حس بدی داشتم ... دلم شکسته بود ... من می خواستم تاکسی بگیرم ... تو دستمو گرفتی و کشیدی گفتی نمی ذارم اینجوری بری ... به خدا بین من و اون هیچ رابطه ای نیست .... بعد هق هق زدی زیر گریه .... من دستمو آوردم بالاو اشکات رو پاک کردم .... گفتم باشه باشه گریه نکن زشته .... نگاه کن همه دارن نگامون می کنن .... چشمات قرمز شده ... لنزت الان می افته .... و تو آستینت رو کشیدی رو چشمات و اشکاتو پاک کردی .... من سوار تاکسی شدم .... تو پشت سر تاکسی داد زدی عاشقتم .... و من اشکام جاری شد ....

هیچ وقت اون روز رو  یادم نمی ره .... دلم شدید گرفته بود ... حس بدی داشتم ... فهمیدم همه چی بزودی تغییر می کنه .... حس کردم که رابطه من و تو به زودی شکل دیگه ای به خودش می گیره .... تو حق داشتی ... اشکام بند نمی اومد ... تو ماشین همه نگام می کردن .... غم عجیبی تمام وجود م رو گرفته بود ... داشتم دیوونه می شدم ... حس کردم که این آخرین باریه که می بینمت

 اون روز آخرین دیدارمون بود

و الان بیشتر از ۴ ماه از اون روز می گذره .... و من دلم شدید برات تنگ شده ....اما تو اون قدر سرت شلوغه که دیگه حتی منو یادت نمی یاد ....

کاش این همه دوستت نداشتم ...

                                                           ( آرزو)

یه روز بهم گفت می خوام کنارم باشی آخه می د ونی ؟ من اینجا خیلی تنهام

بهش لبخند زدم و گفتم :< آره می دونم ؛ فکر خوبیه ؛ من هم خیلی تنهام >

یه روز دیگه گفت : < می خوام تا ابد باهات بمونم ؛ آخه می دونی ؟ من اینجا خیلی تنهام >

بهش لبخند زدم و گفتم :< آره می دونم ؛ فکر خوبیه ؛ من هم خیلی تنهام >

یه روز دیگه گفت : می خوام برم تو یه راه جدید ؛ یه دنیای جدید ؛ جایی که هیچ مزاحمی نباشه ؛ بعد که همه چیز روبراه شد تو هم بیا ؛ آخه می دونی من اینجا خیلی تنهام >

بهش لبخند زدم و گفتم :< آره می دونم ؛ فکر خوبیه ؛ من هم خیلی تنهام >

یه روز بهم تلفن کرد و گفت : من اینجا یه دوست پیدا کردم ؛ آخه می دونی من اینجا خیلی تنهام >

بهش لبخند زدم و گفتم :< آره می دونم ؛ فکر خوبیه ؛ من هم خیلی تنهام >

یه روز دیگه تلفن زد و گفت : <من قراره اینجا با باین دوستم تا ابد زندگی کنم ؛ آخه می دونی من اینجا خیلی تنهام >

اشک تو چشمام جمع شد اما ... گفتم : < آره می دونم ؛ فکر خوبیه من هم خیلی تنهام >

حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام

.

.

.

آره اینجوریه .....

دلم گرفته ؛ داشتم یادداشتهای قبلی رو می خونم .... می دونم الان داری وبلاگت رو چک می کنی .... من یادداشتهای قبلیمون رو یه بار دیگه کامل خوند م .... تو هم بخون

عشق را ای کاش صدای سخن بود

 

آنگاه که تو در کنارم نیستی ... WHEN MY LOVE'S AWAY

 

شب یا روز                                                                ?is the day better than the night

کدامیک بهتر است ؟                                                ?or is the night better than the day

چه بگویم                                                                                            ?how can i tell

اما می دانم که :                                                                      but this i know is right

هر دو بی ارزشند                                                                     both are worth nithing

آنگاه که تو در کنارم نیستی                                                           when my love's away

 

 

 

 

چرا ؟

 

و عشق صدای فاصله هاست

صدای فاصله هایی که

                            غرق ابهامند

. . .

صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند

و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر

 

 نه وصل ممکن نیست

                             همیشه فاصله ای هست

 

 

 

 

دوستت دارم تا همیشه اینو هرگز فراموش نکن حتی تا آخرین لحظه عمر

عشق یعنی یه احساسی که ناخواسته تمام وجودت رو می گیره و خودت هم نمی فهمی که چرا ... عشق یعنی اینکه یه نفر با تمام زندگیت عجین بشه بدون اینکه تو خواسته باشی

یعنی یه اتفاق ... که چه بخوای چه نخوای ... چه عرف باشه چه نباشه ... تمام وجودت رو تسخیر می کنه و از اون لحظه تو دیگه مال خودت نیستی ... هیچی هم نمی تونه این احساس رو ازت بگیره

عشق یعنی ترس از دست دادن تو

 

 

سلام عزیزم

           این دومین نامه ایه که اینجا واست می نویسم . از ساعت ۵/۸ که باهات صحبت کردم الان  یه لحظه قلبم آروم نداره می دونم الانم حرفم رو باور نداری اما علیِ من باور کن اینطوری که فکر می کنی نیست . همه چی داره یه جور مسخره ای پیش می ره ... انگار همه چیز دست به دست هم داده تا  .... و من و تو معلوم نیست داریم چی بر سر عشقمون می یاریم . شاید الان هم دیگه داری با شک این نوشته ها رو می خونی درکت می کنم و بهت حق می دم شاید من هم جای تو بودم خیلی بدتر ازاین رفتار می کردم

اما علی هرگز اینو فراموش نکن که چقدر دوستت دارم و واسه بودن با تو .. واسه حس داشتن تو ... واسه خنده هات ... واسه چشمات وقتی که توی چشمام خیره می شن و اون قطره های اشکی که اون روز خیسشون کرده بود چه کارهایی که نکردم و تو نمی دونی .. تو از هیچی اطلاع نداری ... فقط چیزی رو که در ظاهر قضیه می بینی رو قبول داری حق هم داری اما کاش می فهمیدی چقدر دوستت دارم هنوزم ... مثل قبل .. حتی بیشتر از قبل ... تو اونقدر توی تمام وجودم ریشه کردی که دیگه نمی تونم هیچ کس دیگه ای رو دوست داشته باشم ... خودت اینو باید بهتر بدونیاینقدر تو ورطه شک و تردید افتادیم که خودمون هم نمی فهمیم واقعاً داریم چی بر سر عشقمون می یاریم ؟

نمی دونی چه احساس خاصیه این که یه نفر توی تمام وجودت ریشه داشته باشه خودت هم نمی دونی چرا اما می بینی هر لحظه توی ذهنته توی فکرته حتی گاهی اوقات بقیه توی چشمات می تونن ببیننش و اون وقته که دیگه همه پیش چشمت هیچ می شن و اون میشه همه چیزت ... اما اما نمی تونی یا نمی خوای اینو بهش بفهمونی یا شاید هم نمی شه و شاید حس کنی اینطوری بهتره واسه اون ... واسه روزهای آینده ... واسه ...

تو چی فکر می کنی ؟

 

 

 

آرزو

ای آیهء مکرر آرامش؛

            می خواهمت هنوز:

آری هنوز هم ؛

دریای آرزو در این دل شکستهء من موج می زند

راهی به دل بجو

        تقدیم به آرزو

 

 

 

سلام مهربونم

الان که من دارم این یادداشت رو می نویسم  تو خوابی ... تاحالا کسی یه

فرشته خواب دیده ؟ !! ... آروم می بوسمت وقتی که خوابی معصوم و زیبایی!

اما من خوابم نمی بره ... دارم به تو فکر می کنم و به ۱۲روز دیگه .... و بعد از اون ...

بهش فکر کردی ؟ به اون روز ؟ مطمئنم تا آخر عمر از خاطر هیچکدوممون نمی ره

 .. دوست داشتنی کاش می تونستی احساس منو درک کنی یادته بهم می گفتی عاشق

نبودی که معنی عشق رو بفهمی ... اما حالا خوب می فهمم عشق تجربه ایست از واقعیت

من فقط می خوام تو راضی و خوشحال باشی و موفق  ... چه با من چه بی من

 

اما هرگز فراموش نکن که ؛  دوستت دارم 

                                                     Spray I Love You



امشب از دوری تو دلتنگم

 

من اسمتو گذاشتم .... قشنگترین اشتباه

   No    It's Over

 

بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی

 و بدانی هرگز به او نخواهی رسید

 

valentin

happy valentine day  

 

i love you ali

 

 ( از طرف کسی که لحظه هاش با تو عجین شده : آرزو )

 

خواستم بگویم :

کنارت هستم ،

از پشت هر چه فاصله

از کنار هر چه مرز

که بی پیراهن سفید هم می شود عاشق بود

راضی و بی سئوال !

 

گفتی: نگو . . .

 

نگفتم

 

اما

دلم پیش نگوی تو ماند . . .        ( آرزو )                                      برای بهترینم علی

 

 

 

 

عشق

کی اشکا تو پاک میکنه شبا که غصه داری

دست رو موهات کی می کشه وقتی منو نداری

شونهءکی  مرهم هق هقت میشه دوباره

از کی بهونه می گیری شبایه بی ستاره

برگ ریزونای پاییز کی چشم به رات نشسته

از جلو پات جمع می کنه برگای زرد و خسته

کی منتظر می مونه؛حتی شبای یلدا

تا خنده رو لبات بیاد :شب برسه به فردا

کی از سرود بارون قصه برات می سازه

از عاشقی می خونه وقتی که راه درازه

کی از ستاره بارون چشماش رو هم می ذاره

نکنه ستاره ای بیاد یاد تو رو نیاره  

     عزیزم من رو ببخش من به تو نیاز دارم.دوست دارم.   (علی)

 

 

مثل

تن تو ظهر تابستون رو به یادم میره

               رنگ چشمای تو بارون رو به یادم میاره

وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره

               قهر تو تلخی زندون رو به یادم میاره

من نیازم تورو هرروز دیدنه

               از لبت دوست دارم شنیدنه

             دوست دارم.                         ( علی )

 

 

نیاز

حرف رفتنت که میشه

              دلم انگار میشه پرپر

نمی خوام بیاد شبی

    که واسه ما بشه شبه آخر

          صد هزار حرف نگفته

                     واسه تو؛ توسینه دارم

شب و روز از تو نوشتن

     همیشه همینه کارم!

 جریان گرم عشق

           لحظه لحظه ی با تو بودن

    تو وجود من نشسته

 بی تو از غصه سرودن

                  کاش میشد اینو بفهمی

 که چه قدر برام عزیزی

     وقته رفتنت یه دنیا غصه

                  تو دلم میریزی

      خوبه این مداد و کاغذ

    همدم تنهایی هامه

 خوبه وقتی بی تو هستم

       دسته کم اینا با هامه

               تو دنیای وجودت ؛جز محبت نمی بینم

 این قدر ماهی که با تو

حتی ماه رو نمی بینم

 حس من حس غریبی

 از غم و عشق و نیاز

                     می دونم میای یه روزی

با یه دنیا حرف تازه 

 

 

                       

من و تو

من و تو
من و تو آینه ؛ آب
من و تو سبزی هر
خواهش خواب
من و تو 
                         من وتو
                                       من و تو گم شده ایم
من و تو در پس هر سایه تاریک سیاه
توی غارهای کبود
توی حرفهای نزار 
                                  من و تو گم شده ایم
من و تو دست در دست
من وتو چشم در چشم
من و تو شعر به هم می گوییم
من و تو ....
                         چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم

برای تو

دوستت دارم 
 و بیزارم
 از این لحظه های تکرار و تکرار
 بیزارم 
 از این انتظار

دلم گرفته
دلم عجیب گرفته
شب است و
تاریکی و
صدای وحشی باد 
پرنده ای کوچک برشانه ام میلرزد                                     
                                                           و تونیستی 

        « من تورا دوست می دارم
                             و شب از ظلمت خود وحشت می کند »


 

فاصله

در میان من و تو فاصله هاست

 گاه می اندیشم

 می توانی تو به لبخندی

 این فاصله را بر داری

               تو توانایی بخشش داری

     دست های تو توانایی آن را دارد

که مرا زندگانی بخشد

 من ندانم که کیم

من فقط می دانم

 که تویی شاه بیت غزل

                 چشم های تو به من زندگانی می بخشد

      شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

    سطر برجسته ای از زندگی من هستی

 

نغمه عشق

می نویسم از تو!
         ای شادترین ای تازه ترین

تو که سرسبزترین منظره ای
                      تو که سرشارترین عاطفه را
                                     نزد تو پیدا کردم
تو که سنگ صبورم بودی
 در تمام لحظاتی که خدا
                   شاهد غصه و اندوهم بود............
به تو می اندیشم
به تو می بالم
           و از تو می گیرم
هرچه انگیزه درونم دارم
من شباهنگام
                  آن دم که تو را نزد خود می بینم
بهترین آرامش
           برترین خواهش و احساس نیاز
در دلم می جوشد
           روزها می گذرد
عشق ما رو به خدایی شدن است
        رو به برتر شدن از هر حسی
                           که در این عالم خاکی پیداست
دوستت می دارم
          از همین نقطهء خاکی
تا عرش
 دوستت می دارم
                   از زمین تا به خدا..............

 

قصه

هر چی می خوام برات بگم قصهء دل واپسیه
                هر چی نثارت می کنم یه آسمون بی کسیه


       قصهء تو

                    قصهءمن

قصه ی عاشق بودنه

از عاشقی سرودنه           

 نمی دونم یادت میاد روزایی که غصه نبود

حیف که همیشه این روزا

               خاطره میشه خیلی زود

 انگار نمیشه دور بود و پیش کسی دل جا گذاشت                              

شاید اینم یه قصه بود که قهرماناش ما بودیم

ما که بغیر دل خوش دنبال چیزی نبودیم

 

انتظار

واژهء غریبی است...
واژه ای که روزها یا شاید ماه ها ست که با آن خو گرفتم
که چه سخت است انتظار........
هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من
خواهم ماند تنها در انتظار تو
شاید که روزی بر تو بخوانند عشق مرا
می دانم روزی خواهی آمد
                گریان نمی مانم........
                 خندانم............
برای ورودت ای عشق
               وقتی به یادت می افتم به یاد خاطراتت
نامه هایت را مرور می کنم یک بار ....نه..... بلکه صدها بار............
وجودم را سراسر عشق فرا می گیرد
اشک شوق بر گونه هایم روانه می شود
تنها می گویم که همیشه در قلب منی.....................
می دانم که باز خواهی گشت می دانم.........
به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی....
و به یاد او.......
و تقدیم او....................................

انتظار

ثانیه ها را می شمارم
    و دقیقه ها را دوان دوان طی می کنم
و عاشقانه به سوی صدای او می دوم
                                  صدای ساعت قلبم در آمده است
                                         و من هنوز بی
قرارم
  چرا نمی آید؟
        چرا نمی خواند؟
چرا امروز نمی گوید؟
                              دیگر نمی توانم
این چه انتظاری ست
که قلبم را به تاریکی ها می سپارد
و بی رحمانه مرا در سایه ی وهم و گمان تنها می گذارد                                   

کودکان آرزو

کودکان آرزویم
        در تاریکی شب ها
                و در سکوت بی قراری ها
تنها به تو مینگرند
        و تو را می جویند
و در فراق تو
می گریند
و نمی داند
               آرزوی آنها نیز
      بی صبرانه چشم انتظار است
                      در رسیدن یار

سرزمین آرزوها

   تو تنها جلودار عشقی که عشق ورزی را به همگان می آموزی و خانهء قلب هرکس را با عشق پر نور می سازی.
   آری تو از سرزمین آرزوها آمده ای و  آمدنت را با عشق جلوه می دهی ای نماد مهر و محبت
و ای نماد زیبایی من عاشقانه جلوهء پر نورت را می پرستم.

آرزو

میگن آرزوهای هرکس نشون میده چه قدر بلند پرواز من تا چند ماه پیش هیچ آرزویی نداشتم اما حالا من بزرگترین آرزو و زیبا ترین آرزوی دنیا را دارم آرزویی که حتی فکر کردن بهش لیاقت می خواد من نمیدونم که کی می تونم به آرزوم برسم اما میدونم که یه روزی آرزوی من خودش می فهمه که چه قد دوسش دارم و بهش نیاز دارم من بلندپرواز ترین و خوشبخت ترینآدم روی زمینم